۱۳۹۱/۱۰/۲۷

سرنوشت شوم کردها از درسیم تا پاریس


جنگیز چاندار
ترجمه کردی: صلاح الدین بایزیدی
ترجمه فارسی: عارف سلیمی

 
عکسش را ابتدا در اینترنت دیدم؛ پس از آن در تلویزیون و یک روز بعد هم بر صفحه اول روزنامه ها. می شناختمش. علاوه بر این پیشتر نیز مدت کوتاهی او را از نزدیک دیده بودم. با این حال هنگامی که چشمم به نام «فیدان دوغان» افتاد شخصی به این اسم را به خاطر نیاوردم. حتی با دیدن عکسش هم محال بود چیزی به ذهنم بیاید.

با خود گفتم نکند با یکی دیگر اشتباه گرفته ام.

وقتی که در روزنامه ها در کنار اسم «فیدان دوغان»، داخل پرانتز، چشمم به «روژبین» افتاد، گفتم «خودش است، روژبین است…»

روژبین را از نزدیک نمی شناختم. اما حدود یک ماه پیش تا حد خوش و بش کردن با هم شوخی کردن، با او آشنا شدم. او در بروکسل، در نهمین- اگر اشتباه نکرده باشم- «کنفرانس کردها» در پارلمان اروپا یکی از کسانی بود که پروانه وار دور مهمانان می چرخید. (در متن اصلی: همچون خضر زنده به داد همه می رسید). به سان سربازی گمنام از رزرو هتل گرفته تا ایاب و ذهاب مهمانان و حتی کمک به آنها حین غذا خوردن همه کار انجام می داد.

روژبین (یا فیدان دوغان) همانگونه که در روزنامه ها نیز آمده است، چونان دختری کرد که لبخند همیشگی اش، دندانهای سفیدش را نمایان می ساخت و با نگاه پرحرارتش از زیر موههای چین خورده اش درون انسانها را گرمی می بخشید، سبکبال، پرجنب و جوش، دوست داشتنی و صادق در افکارم نمایان شد. دختر کرد علوی مذهبی که تبارش از «البیستان» بود؛ فرزندی که در غربت زیست.

در ترکیه از آنجا که پ ک ک بیش از حد شیطانیزه شده است، هرگاه نامی از اعضای آنها برده شود، تصویر شماری درنده و جانور در اذهان بسیاری از مردم این کشور تداعی می شود. جانوران درنده ای که هدفشان کشتن سربازان میهن و نیز فشار آوردن به ملت کرد است. چشمهایشان از حدقه درآمده است، مسلحند و از خون و خونریزی لذت می برند.

این در حالی است که بخش اعظم کسانی که عضو پ ک ک هستند جانوار و خائن نیستند؛ بلکه انسانهایی آشنا و برخاسته از این کشورند. به ویژه اگر بپذیریم که آنها نیز «انسان»اند؛ یعنی پدر، مادر، خواهر و برادرانشان را قوم و خویش و مردم خود «بدانیم». آنوقت تلاش ما برای «صلح»، «توافق»، و «همزیستی مسالمت آمیز و برادرگونه» معنای دیگری خواهد یافت.

و موضوعی دیگر اینکه تعداد کمی از اعضای پ ک ک مسلح هستند. در واقع بیشترشان همانند روژبین هستند. پیش از آنکه در جریان برگزاری نشست پارلمان اروپا با روژبین آشنا بشوم، به هیچ وجه تصور نمی کردم که او نیز عضو پ ک ک باشد. به طوری که حتی فکر نمی کردم که باید از او بپرسم آیا عضو پ ک ک هست یا نه. در تصورات من نیز، مانند دیگران، پ ک ک عبارت بود از «کردهای مسلح مستقر در کوهها».

روژبین که بود؟ یکی از اعضای پ ک ک با نام واقعی فیدان دوغان. برای من روژبین بود. دختری علوی مذهب از شهر «البیستان». فرزند غربت. از همین روست که او برای آسودگی من و افراد دیگری چون من این همه در تکاپو بود و به همین خاطر است که بیگانه اش نمی بینم و با او به مزاح می پردازم.

یک روز پس از ترور پاریس، در یکی از کتاب فروشیهای استانبول میان کتابها می گشتم که شخصی وارد مغازه شد. آن شخص همانطور که می گفت کسب و کارش نزدیک کتابفروشی بود و طبق عادت روزانه اش آمده بود تا سری به همسایه اش بزند. مرا به اسم صدا زد و گفت: «می دونی فیدان دوغان دختر عموم بود؟…» درباره جنایت پاریس و آخرین خبرهای مرتبط با آن سوال کرد.

هنگام خداحافظی به او تسلیت گفتم. یک بار دیگر احساس کردم که مرگ روژبین تا چه حد مرا متاثر کرده است و چقدر اندوهگینم…..
عده ای می گویند که هدف قاتلان اصلی سکینه جانسز بوده و دو دختر جوان دیگر صرفا به دلیل همراهی با او هدف قرار گرفته اند. نمی دانم این حرفها تا چه حد صحت دارد. اما درباره جنایت پاریس به تمام تحیلیهایی که تاکنون شنیده ام و یا خوانده ام شک دارم. هیچ یک با منطق من جور در نمی آیند؛ و البته اعتراف هم می کنم که چیز چندان قابل استنادی در این رابطه نمی دانم.

نه «تصفیه درونی حزب» نه «دولت سایه» و نه «دستگاههای اطلاعاتی کشور سوم»………. ممکن است همزمان هرسه این فرضیه ها درست باشد. هیچ یک از این فرضیات دیگری را نقض نمی کند. ممکن هم هست که هیچیک از اینها نباشد.

پس در باره اینکه گویا هدف از انجام جنایت پاریس برهم زدن «مرحله امرالی» و » توافق کرد- ترک» بوده است، چه باید گفت؟

چنین تحلیلهایی شاید خوش آهنگ و منطقی جلوه کنند اما سوی دیگر قضیه آن است که در نهایت یک توجیه جنایی است. ممکن است این حادثه تاثیری بر «مرحله کنونی» نداشته باشد. نخست وزیر اردوغان موضع مناسبی اتخاذ کرد. موضعی که ضربه ای به این مرحله وارد نیاورد. آیا می توان جنایت پاریس را نوعی «واکسن اطمینان» در راستای «مرحله کنونی» تفسیر کرد؟

شاید. نمی دانم. جنایت پاریس بیشتر از بعد انسانی آن مورد توجه من است و از این جهت است که متاثرم می کند.

فیدان دوغان را با اسم روژین می شناختم. هولیا سویلمز (لیلا شایلمز- م) را اصلا نمی شناختم و سکینه جانسز را نیز نمی شناختم اما در سالهای اخیر بسیار در مورد او شنیده بودم.

می دانستم که سکینه جانسز کیست و این موضوع نیز غم و اندوه ناشی از این جنایت را که به سبب شناختم از روژبین به وجود آمده است، دو چندان کرده است.

سلیم چوروک کایا، یکی از کادرهای موسس پ ک ک که پس از تحمل هشت سال حبس در زندان دیاربکر، از پ ک ک جدا شد و با عبدالله اوجالان به مخالفت برخاست، درباره سکینه چنین نوشته است:

«سال 1979 در الازیغ دستگیر شد. سکینه سکوت اختیار کرد؛ هرچند بیشتر کسانی که با او دستگیر شده بودند موضع خود را مشخص کرده بودند. در سال 1982 به تنهایی موفق به فرار از زندان ملاطیه شد. اما از آنجا که در خارج از زندان کسی نبود کمکش کند، بار دیگر دستگیر و در نهایت به زندان دیاربکر انتقال داده شد. وی در تمامی مقاومتهای زندان دیاربکر شرکت داشت. با نوشتن دفاعیات 300 صفحه ایش نمونه ای از زن کرد را در تاریخ ثبت کرد. سکینه شبیه رزا لوکزامبورگ و ژان دارک قهرمان ملی فرانسویها است.»

سکینه جانسز بیست سال پس از نوشتن سطور فوق هم زنده ماند تا آنکه در پاریس به ضرب گلوله کشته شد. در سالهای اخیر مقاطعی از زندگی او را مطالعه کرده ام. می دانم زنی بوده که مصایب بسیار دیده بود. به هر حال سکینه جانسز مجموعا دوازده سال را در زندان به سر برد و در زندان دیاربکر که با شکنجهای وحشتناک و بسیار طاقت فرسای آن زبانزد بود، هرگز گردن خم نکرد. به عبارت دیگر شخصیتی
بسیار ویژه داشت. اولین دفاعیات در تاریخ سیاسی کردها را هم او نوشته است.

حیاتی که در درسیم آغاز شده باشد، چگونه می تواند زنی لطیف و حساس را به مرحله ای برساند که علی رغم تحمل وحشتناکترین شکنجه ها باز هم سرش را بالا نگه دارد، پس از دوازده سال حبس در زندان سر از لبنان، کردستان عراق و آلمان در بیاورد و در نهایت در پاریس در پی جنایتی سیاه به کام مرگ فرستاده شود؟

از هر زوایه ای که بخواهی به سکینه جانسز نگاه کنی، بازهم می بینی که او تعلق به این خاک داشت. یک زن کرد علوی از اهالی درسیم بود.

نمی دانم عاملان جنایت پاریس چه کسانی هستند. و اینکه آیا کشف می شوند را نیز نمی دانم. اما می دانم که خالی کردن سه چهار گلوله در مغز سه زن کرد، سه علوی مذهب (یکی از آنها ایزدی بود. م) که دو نفرشان جوان بودند؛ آن هم در قلب پاریس حکایت از سرنوشت شوم کردها دارد.

همچنین سنگینی باورناپذیر کرد بودن، علوی بودن و زن بودن در ترکیه را نشان می دهد….

یکی از اهداف ضروری و اصلی «مرحله کنونی» باید پایان دادن به سرنوشت شوم کردها و استقرار فضایی توام با برادری واقعی با آنها باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر